• وبلاگ : بر و بچز دبيرستان روشنگر
  • يادداشت : خاطره
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پاكنهاد 

    يادم رفت حياتي را بگم! زبان انگليسي درس ميداد.. هرجا هست،‏خدا حفظش كنه. اون هم استاد بي نظيري بود. همه ي تستهاي گرامر كنكورم را مديون اونم. (هموني كه منشوردانش را تاليف كرده)

    خودمونيم چقدر مفت تبليغ كردما!

    + پاكنهاد 
    مگه چه به سر راضيه آورده اين .. كه اينقدر شاكي شديد؟!؟!؟‏ چقدر هم كه اين فاطمه شجاع بوده واقعا از پشت پنجره از خجالت طرف دراومده!!!‏ واقعا ها!!!!
    از ميان اين ها كه اسم برديد ،‏من فقط خانوم شريفي را ميشناسم!
    يادمه ما هم برامون معلم كنكور مرد ميامد. آقاي گنجي، احساني، اياد فيلي، ... همين معروفهاي قديمي... واسه كلاسهاي احساني مي رفتيم دبيرستان توحيد (چيذر)،‏واسه گنجي ميرفتيم فضيلت... اونجا هم دوستان دوره ي راهنمايي مون را ميديدم.. چقدر مي چسبيد اون كلاسها. كلي محصل مينشستيم تو نمازخونه و استاد بدبخت مي موند و اين همه ...
    اما خداييش سر كلاسهاي احساني(ادبيات) جيك نميزديم!! چقدر دلم ميخواد بازم برم سر كلاسهاش. گنجي استاد دو بود!‏واسه تدريس معارف يه هو ميديديم از اين سر سالون دوون دوون محكم خودش را ميكوبيد به ديوار اون طرف سالون!‏اعجوبه اي تكرار نشدني بود واسه خودش ! ببينم اينها كه گفتم را ميشناسيد يا من خيلي فسيلم؟ البته فيلي را ميدونم كه الان يه پيش دانشگاهي زده و معروفها را جمع كرده ... چقدر خوب عربي درس ميداد. برعكس دبير فسيل، مجسمه ي بي تحرك، يخ، خمار، بي حال،‏بي حس،‏بي انرژي ،‏.. مدرسه مون! اه اه اه اه اه اه اه .. بدترين كلاس مدرسه بود ...
    پاسخ

    واقعا که گل گفتيد بازگشت به اون دوران هميشه براي همه دل چسبه

    اسم سرلك كه مياد ياد چيزهاي خوبي نمي افتم!

    هنوزهم ياد بلايي كه سرراضيه دراورد مي افتم عذاب وجدان مي گيرم كه چرا هيچي نگفتم و ازش دفاع نكردم!...عجب صحنه ي بدي بود!ولي زنگ تفرح پشت پنجره ي دفتر كلي بدوبيراه بهش گفتماااا...خدا كنه شنيده باشه!

    ---

    آخــــــــــــــي!گفتي ويسه و كردي كبابم!!

    اگر مارو نزنن بايد بگم كه دلم خيلي براي كلاسهاي ويسه تنگ شده...

    آخرش هم كه اون عينك دودي اش رو درنياورد تا بفهميم اون زير چه خبره؟!

    خالي بند تر از ويسه خودش بود!!...چقدر خاطره ي تكراري برامون تفريح مي كرد و ماهم الكي مي خنديديم!!!

    ---

    آقا ياد ويسه و اون يارو(سرلك)و موسوي كرديم ...يه اسمي هم از قفقازي و آقاي كسرايي ببريم...

    خانم شريفي هم كه ديگه جاي خود دارند...دلم براي خانم خلفي هم تنگ شده....الهي!چه باحال چادر سرش مي كرد!!

    منظورت از سرلك همون ....لك بود ديگه (آخه من يه دفه جلوي خودش بهش گفتم ...لك .... از عصبانيت داغ شده بود)
    پاسخ

    are hamune
    + baran 
    گفتي ويسه ميدوني ياد چي اوفتادم .ياد اونروزي که باش کلاس داشتيم بعد از زنگ نماز :من و آرميتا بستني گرفته بوديم تو حياطي که اول واردش ميشي اونجا بوديم و بدون مغنه جلوي آينه موهامونو درست ميکرديم و بستني نوش جان ميکرديم که يکدفعه آقاي ويسه رو تو آينه ديديم و اتفاقي که نبايد بياوفته اوفتاد چاره اي نداشتيم جز فرار اونم فکر ميکني کجا رفتيم؟توالت ها بود که توي يکيش آبگرمکن بشکه اي داشت اونجا فقط سرامون تو بود و بدنامون بيرون(آخه معمولا آقاي ويسه يادشون ميرفت يا الله بگن)، اون موقع اکثر بچه ها سر کلاس بودن و 3-4 تايي هم تو نماز خونه و بعد از اينکه آقاي ويسه صحبتاشون با خانم صافي تموم شد و رفتن تو کلاس من چادر يکي از بچه هاي انساني(باوند)گرفتم و رفتم تو کلاسو چادرامونم آوردم که در پي همين رفت و آمدها آقاي ويسه لغب شبح و به ما دادن (ميگفتند:ما که چشمامون تاريک ميبينه اين اشباحم هي ميانو ميرن.
    پاسخ

    are rast migi manam yadame on ruzo bebinam to fahimei?