يادم رفت حياتي را بگم! زبان انگليسي درس ميداد.. هرجا هست،خدا حفظش كنه. اون هم استاد بي نظيري بود. همه ي تستهاي گرامر كنكورم را مديون اونم. (هموني كه منشوردانش را تاليف كرده)
خودمونيم چقدر مفت تبليغ كردما!
اسم سرلك كه مياد ياد چيزهاي خوبي نمي افتم!
هنوزهم ياد بلايي كه سرراضيه دراورد مي افتم عذاب وجدان مي گيرم كه چرا هيچي نگفتم و ازش دفاع نكردم!...عجب صحنه ي بدي بود!ولي زنگ تفرح پشت پنجره ي دفتر كلي بدوبيراه بهش گفتماااا...خدا كنه شنيده باشه!
---
آخــــــــــــــي!گفتي ويسه و كردي كبابم!!
اگر مارو نزنن بايد بگم كه دلم خيلي براي كلاسهاي ويسه تنگ شده...
آخرش هم كه اون عينك دودي اش رو درنياورد تا بفهميم اون زير چه خبره؟!
خالي بند تر از ويسه خودش بود!!...چقدر خاطره ي تكراري برامون تفريح مي كرد و ماهم الكي مي خنديديم!!!
آقا ياد ويسه و اون يارو(سرلك)و موسوي كرديم ...يه اسمي هم از قفقازي و آقاي كسرايي ببريم...
خانم شريفي هم كه ديگه جاي خود دارند...دلم براي خانم خلفي هم تنگ شده....الهي!چه باحال چادر سرش مي كرد!!