نخير!!دقيقاً خانم عبدي منظورم بود...يادت نيست اينقدر منو راضيه و زينب معيني بهت خنديديم كه خانم عبدي مجبور شد منو ببره پاي تخته كه سروصداها بخوابه؟...چه حااااااااااااااالي داد..:)))))

واي نمي دونيد خانم پاكنهاد چقدر چسبيد!من بس كه سر كلاسهاي خانم شريفي شلوغ مي كردم و سر به سرشون مي ذاشتم هميشه بهم مي گفتن من تورو پايان ترم مي ندازم!...قرار شد فقط درصورتي نيوفتم كه اشك معصومه رو دربيارم!!...يادم نيست دقيقاً سر چي بود!...سرهمون نامه ي جعلي براي راضيه بود معصومه؟:))))))...اگر سراون بود بگو كه براي خانم پاكنهاد تعريف كنم!!:دي

رو كه رو نيست!!با من كل ننداز!باز يه كاري مي كنم مثل اون روز سر كلاس خانم عبدي اشكت دربياداااااا!!:دي

منبع جديد معرفي كنم؟!...مرســــــــــــــي!

داري چي كار مي كني؟؟!!...ابزار مي خوادهااا...خريدي جديداً؟...مبااااااااااركه!!

اون سه نقطه هم يعني تكراري بود ديگه؟!!...به هرصورت ممنون:)