• وبلاگ : بر و بچز دبيرستان روشنگر
  • يادداشت : ببخشيد، شما «شارون استون» نيستين؟
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    چشم دمقابل چشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    اين بچه هاي امروزي به چه مسائلي علاقه مندند!!!!!!!!!!!!

    + مريم 

    چطور ممكنه يادتون نياد؟

    اگه اين داستاني كه نوشته بودي را يادت بياد مال كتاب غير قابل چاپ! جشم در مقابل چشم هم مال همون كتابه!!!!!!!

    حالا يادت اومد؟

    پاسخ

    كتابش كه معلوم بود خانومي...بايد يه نگاه ديگه به كتاب بندازم تا ماجراي اين داستاني كه مي گي يادم بياد...پيري و هزار دردسر!;)
    + مريم 

    بايد بگم داستان واقعا زيبايي بود.

    هرچند قبلا خونده بودم، ولي تكرار دوبارش هم قشگ بود.

    اگر نراحت نمي شويد، بيد بگويم كه من داستان چشم در مقابل چشم را ترجيح مي دهم.

    اما با اينحال زيبا بود.

    پاسخ

    ناراحت؟نه عزيزم چرا ناراحت بشم...اسم اين داستاني كه مي گي برام آشنانيست...شايد قبلاً خونده باشم ولي الان يادم نمياد.
    + پاكنهاد 

    جالبه! خونده بودمش اما کامل يادم نبود!!! راستي چه بلايي سر اينجا اومده !‏فارسي كردي فونتها را ،‏نه؟

    باز هم تولدت مبارك!!!!

    پاسخ

    ممنونم...كدوم فونتها؟چيزي عوض نشده كه!
    كتابو معرفي مي كردي بهتر نبود يوسف جان؟؟؟
    پاسخ

    نــــــــــــــــــــــه!! :دي

    سلام

    خيلي متن جالبي بود .اما يه بار ديگه يه جا ديگه خونده بودمش. ولي بازم جالب و خواندني بود

    پاسخ

    دست سيدمهدي شجاعي درد نكنه...خودم هم قبلاً خونده بودم ولي چون بانمك بود گذاشتم رو وبلاگ!