سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

سلااااام علیکم...

اهداف پلیدی در سرداشتیم قصد داشتیم کمی سربه سر خانم پاکنهاد بذاریم اما دیدیم اندکی نمک خوردن ونمکدان شکستن است لذا شیطان را دک کردیم تا برود پی کارش!

دست پخت این خانم پاکنهاد به قراری عالیه که به همتون توصیه می کنم یه روز یه مینی بوس بگیریم و خراب شیم سرشون!...

اما اینجا اگر از سوتیهای حلیا ننویسم عقده ای می شم...فاطمه وساجده و  رو شاهد می گیرم که بگن این بشر امروز چندتا سوتی داد؟!...شمارشش از دستمون در رفته بود!ماهم که سعی می کردیم ازش سوتی نگیریم و از روی حرفهاش بگذریم خودش گیر می داد!!!...

این سبوحی و حلیا و ساجده منو اغفال می کردن و هی در گوشی چرت و پرت می گفتن و خانم پاکنهاد بنده خدا هم تا آخر مهمونی توی نخ این بود که ما چی می گیم و...

خانم پاکنهاد این به اون دیالوگهای ترکی ای که بین شما ومامانتون رد وبدل می شد در!!...ما که چهارتا جمله ترکی بیشتر بلد نیستیم...اگر فحش هم دادید ما نفهمیدیم خیالتون راحت!!!زبون نفهم گیر آورده بودید دیگه!!!!!!!

در کل شب خیلی خیلی خیلی خوبی بود...دست صاحب خونه و مامانشون و دختر کوچولوی نازشون و همسر محترمشون که به خاطر ما آواره ی کوی و برزن شدن درد نکنه!!!...

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/8/24ساعت 10:36 عصر توسط فاطمه| نظرات ( ) |