سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

 

  

 

در راستای اینکه دارم با یک مشت انسان بی بخار زندگی می کنم که حادثه ای به پر اهمیتی(!)قهرمان شدن پرسپولیس در لیگ برتر براشون به اندازه ی یه پست آپ کردن هم نمی ارزه دیدیم که حداقل بر اساس سنت دیرینه ی خود تحویل گیری بر ماست که  این پیروزی را به خودمان تبریک بگیم(!)

و همون جور که داش کریم وقتی می خواست جام را بالا ببره با تماشاچیا یک صدا(!) فریاد می زدند ما هم با ایشان همراه شیم و بخوانیم که: 

تیم ما قهرمان می شه

خدامی دونه که حقشه

به لطف یزدان و بچه ها(و البته افشین خان)

پرسپولیس فهرمان می شه!!!!!!!!

 

و بعد هم بلندتر از قبل فریاد بزنیم که:

ای ول ای ول، داش کریمو ای ول (و البته داش افشین)

اینم محض خاطر حسودان تنگ نظر و عنودان بد گهر بگیم که:

شیش امتیاز هم کم بشه این تیم قهرمان می شه

و البته:

پرسپولیس: اول بشی آخر بشی دوست داریم!!!

 

پ.ن:خداییش حال کردین! اگه بخوام از ستم هایی که بر امپراطور ما(اینجوری نیگام نکنین بابا افشین خان رو میگم!)روا داشتن بگم حداقل باید سه- چهار تا (a>3) پست باید آپ کنم ولی خودمونیم دیدین خدا چه جوری حال این سپاهانیا رو گرفت؟

به قول جناب یوسف خدایتان سپاس!

 

 


نوشته شده در دوشنبه 87/2/30ساعت 9:32 صبح توسط مرضیه| نظرات ( ) |

کفن و دفن هم رشته دانشگاهی شد
 
جام جم آنلاین: دانشگاه "باث" انگلستان برای نخستین بار رشته درسی کفن و دفن راه اندازی کرد.سخنگوی دانشگاه باث گفت: هدف از راه اندازی این دوره آموزشی، آشنایی دانشجویان با چشم انداز مرگ ، مردن افراد و فراق عزیزان به صورت حرفه ای است.

به گزارش واحد مرکزی خبر ، در این رشته درسی ، موضوعاتی مانند مشاوره درباره آگهی ترحیم ، قوانین مربوط به قبور و خاکسپاری بقایای جسد پس از سوزاندن ، تدریس می شود و در پایان دوره آموزشی ، به فارغ التحصیلان، گواهینامه دانشگاهی اعطا خواهد شد.

سخنگوی دانشگاه باث گفت: هدف از راه اندازی این دوره آموزشی، آشنایی دانشجویان با چشم انداز مرگ ، مردن افراد و فراق عزیزان به صورت حرفه ای است تا فارغ التحصیلان بتوانند به خوبی در خدمت متوفی و بازماندگان باشند.


پ ن:یاد آقای ویسه افتادم!!
نوشته شده در شنبه 87/2/28ساعت 11:19 صبح توسط فاطمه| نظرات ( ) |

سر مربی داریم تووووووووووووووپ!

توی هر مصاحبه ی تلویوزیونی تا فک گزارشگر رو پیاده نکنه و دوتا مشت زیر چشم دونفر نزنه اون گزارش و مصاحبه بهش نمی چسبه!!

اینم از سیر تکاملی تیپ و قیافه ی این جناب سرمربی!

بگو ماشاءالله!...اسفند دود کن...

نوشته شده در شنبه 87/2/21ساعت 8:51 عصر توسط فاطمه| نظرات ( ) |

 

پیرمردی تصمیم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگی کند. دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام، غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.

پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم، و گرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از اینکه یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد. هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند، پدربزرگ فقط اشک می ریخت و هیچ نمی گفت.

یک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـار ساله خود شد که داشت با چند تکـه چوب بـازی می کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید، در آنها غذا بخورید! و تبسمی کرد و به کارش ادامه داد.

از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر یک میز غذا می خوردند...

!!!


نوشته شده در جمعه 87/2/6ساعت 12:30 عصر توسط فاطمه| نظرات ( ) |

 سلام

نمایشگاه با شکوهی بود.

حیف شد که از دستش دادید.

خیلی حیف تر شد که من وقت ندارم عکس های بیشتری براتون بزارم تا لذت ببرید.

عکس هایی که می بینید همه کارهایی است که با تکه پارچه انجام شده است.

پچیران

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 87/2/3ساعت 10:9 صبح توسط زینب| نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >