• وبلاگ : بر و بچز دبيرستان روشنگر
  • يادداشت : انتظار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام وبلاگتون واقعا زيباست و نوشته هاي زيبايي داريد همتون ولي نوشته هاي شما يه چيزه ديگست بهتون تبريك ميگم به خاطر وبلاگ زيباتون ميگم عشق بازي با خدا خيلي حال ميده شما هم مثل من مجذوب خدا شديد معلومه تو نوشته هاتون تابلوي داره داد ميزنه اگه به وبلاگ منم سر بزنيد ممنون ميشم نظرم يادتون نره راستي از اين تيكه نوشتتون خيلي خوشم اومد فوق العادست مي دونم كه يك نفر هست زير اين گنبد سنگي
    كه مياد رو آسمونم مي كشه يه قوس رنگي

    به وبلاگم سر بزني خوشحالم ميشم ابجيه گلم

    ياور هميشه مومن اي به داد من رسيده ، تو روزاي خود شکستن اي چراغ مهربوني ، تو شباي وحشت من اي تبلور حقيقت ، توي لحظه هاي ترديد تو شبو از من گرفتي ، تو منو دادي به خورشيد اگه باشي يا نباشي ، براي من تکيه گاهي براي من که غريبم ، تو رفيقي جون پناهي ياور هميشه مومن ، تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوري ، براي من شده عادت ناجي عاطفه من ، شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من ، از تن تو خون گرفته اگه مديون تو باشم ، اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره ، که منو دادي نشونم وقتي شب شب سفر بود ، توي کوچه هاي وحشت وقتي همسايه کسي بود ، واسه بردنم به ظلمت وقتي هر ثانيه شب ، طپش هراس من بود وقتي زخم خنجر دوست ، بهترين لباس من بود تو با دست مهربوني ، به تنم مرهم کشيدي برام از روشني گفتي ، حلقه شبو دريدي ياور هميشه مومن ، تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوري ، براي من شده عادت اي طلوع اولين دوست ، اي رفيق آخر من به سلامت سفرت خوش ، اي يگانه ياور من مقصدت هر جا که باشه ، هرجاي دنيا که باشي اونور مرز شقايق پشت ، لحظه ها که باشي خاطرت باشه که قلبت ، سپر بلاي من بود تنها دست تو رفيق ، دست بي رياي من بود ياور هميشه مومن ، تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوري ، براي من شده عادت