راستي فاطمه شما كه مي گي بهم زنگ مي زني تا اون جا هم ديگر رو پيدا كنيم، گوشيتو شارژ مي كردي بعد مي رفتي راه پيمايي...!اين قدر اون روز منتظرت شدم... مي توني از زهرا بپرسي! بهت هم اس ام اس مي زدم بهت نمي رسيد! اين قدر شاكي شده بودم...!!!
(مي دونم الآن دير بود براي گذاشتن اين كامنت! اما اگه تا حالا ننوشته بودم واسه اين بود كه سعي مي كردم جلوي خودمو بگيرم...! ولي صبرم تموم شد و ...!!!)