انگار اون کامنتي که تو وبلاگ خودت گذاشتم رو اين جا هم بايد بذارم!!
+اون دو نفر کي هستن مگه؟؟!
+شايد به خاطر دوچرخه سواري هم که شده بيام!!
من از وقتي خيـــــــــلي کوچيک بودم، دوچرخه رو خيـــــــــلي دوست داشتم! يادمه تند تند هم دوچرخه ام رو عوض مي کردم ؛ به اصرار از پدرم مي خواستم يه رنگ و مدل ديگه برام بگيرن! تازه خيلي وقتا هم سوار دوچرخه برادرم مي شدم (البته به زور! چون قدم بهش نمي رسيد!!) و حرصشو درمياوردم!!
مدت ها بود که دلم يه فضاي باز مي خواست براي اين کار! سال هاست که يه دوچرخه سواري درست و حسابي نکردم! (پارکينگ يا حياط خونه هم که فقط به درد دوچرخه سواري امثال اميرحسين مي خوره، نه من!!)
(چه کامنتي شد! همش شد خاطره!! همش هم از شدت علاقه به دوچرخه بود!!!)
+ولي حالا خيلي هم ذوق نکن! شايد نيام! بايد فعلا فکرامو بکنم ببينم اين دوچرخه ارزشش رو داره يا نه!!
نه.چه ذهن گسترده اي!دو نفر توش جا مي شن.پس ذهنت تو جيب جا نمي شه!
معلومه که نه!! ولي خب کنکور فرق مي کرد! آسون بود و تستي!!
اما وقتي طي 4ترم، به اندازه يه نيم ترم هم درس نخونده باشي!، مجبور مي شي يک ماه و نيم درس بخوني تا شااااااايد يه مقدار جبران کني و درساي اين ترمت رو نيفتي!!
+مگه تو نمي ري؟؟!
1-2 ساعت بعد از اين که کامنت گذاشتم، يادم افتاد که کدوم پارکه!
اگر خونه مون رو عوض نکرده بوديم، شايد مي اومدم (آخه به ميرداماد نزديک بوديم) اما حالا...؟!
البته اين که بگم "اصلا" نمي تونم دروغه! چون اصلا به مامانم اينا نگفتم! اما خب از اون جايي که من از اول مرداد قصد دارم بشينم سر درسام!، شايد وقت نداشته باشم!! آخه امتحانامون افتاده 14 شهريور!!!
به هر حال اگر اين قدر دوست داري بيام، سعي خودمو مي کنم! ببينم
چي مي شه حالا!!
همون كه تو جيب جا نمي شه؟؟!همون كه نازه؟!همون كه....!؟؟؟؟همون كه.....!حالا اينكه مي گي پاركه!؟عجيبه ها!آره مي خواستم ببينم چه روزيه!يعني دوچرخه هم بياريم؟!
سلام
من که نمي تونم بيام؛ اما يه سوال: پارک مادر ديگه کجاست؟؟!