سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق خود در هتل، متوجه می شود که آن هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ایمیلی بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون این که متوجه آن شود نامه را می فرستد.
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته بود با این فکر که شاید پیام تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند، اما پس از خواندن نخستین نامه غش می کند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق می دود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد.
))گیرنده: همسر عزیزم
موضوع: من رسیدم
تاریخ: 1 مرداد 84
می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی. راستش آن ها این جا کامپیوتر دارند و هرکسی به این جا می یاد می تونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الآن رسیدم و همه چیز را چک کردم. همه چیز برای ورود تو روبه راهه، فردا می بینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه!((

رسم جوانمردی
در حمامهای عمومی گذشته رسم بر این بود که دلاکان پشت مشتریان خود را کیسه می کشیدند و چرکهای آنان را روی بازویشان جمع می کردند تا مشتری چرکهای خودش را ببیند و به دلاک پول بدهد. روزی حکیمی به حمام رفت و دلاک به رسم دلاکان او را کیسه کشید و چرک بر بازوی او جمع کرد و چون می دانست این مشتری حکیمی فرزانه است از او پرسید : یا شیخ به من بگو که رسم جوانمردی چیست؟
شیخ گفت: آن است که چرک {بدیها} مرد به چشم او نیاوری
مترسک
روزی از مترسکی پرسیدم : ""لابد از ایستادن در این دشت خلوت , خسته شده ای؟""
گفت : ""لذت ِ ترساندن عمیق و پایدار است , من از آن خسته نمی شوم""
درنگی کردم و گفتم :""آری چنین است ؛ چونکه من نیز چنین لذتی را چشیده ام""
و او گفت :"" تنها کسانیکه تنشان از کاه پر شده باشد این لذت را میشناسند""
و من ندانستم که منظور او ستایش از من بود یا تحقیر؟
یک سال گذشت ودر این مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامیکه باز از کنار او میگذشتم دو کلاغ را دیدم که زیر کلاهش لانه میساخت
نوشته شده در یکشنبه 86/7/1ساعت 12:33 صبح توسط فهیمه| نظرات ( ) |