سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

 

خداوندا تو گواه باش جوانی را برای جنگ با کفار می فرستم که در کمال و جمال و خلق و خوی شبیه ترین مردم به رسول توست. ما هرگاه مشتاق دیدار رسولت بودیم به او می نگریستیم

خداوندا برکات زمین را از آنان دریغ کن و جمعیت آنان را پراکنده ساز که اینان ما را دعوت کردند که به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می تازند و از کشتن ما هیچ ابایی ندارند.

به خدا سوگند بر عم تو سخت گران آید که تو او را بخوانی و او اجابت نکند یا اجابت او تو را سودی ندهد یا قاسم

پس از قاسم ، برادرانش ابوبکر عبدالله حسن و.........

 

 

مشک در دست راست شمشیر در دست دیگر

رد خونی بر خاک

مشک بر شانه ی چپ شمشیر در دست دیگر

رد خونی دیگر

مشک به دندان

این تیر ها که از آسمان می آیند دنبال چه می گردند؟

 

کمرم شکست، چاره ام کم شد!!

 

این انعکاس نور در کدام دریاست که آسمان را یک پارچه گلگون کرده است؟

 

 

فرزند شیرخوارش را می خواهد تا برای آخرین بار با او وداع کند

اما آیا تیر حرمله این فرصت را به او خواهد داد؟

تیری که بر گلویی می نشیند و سر خی فلق را به سیاهی می کشاند

 

 

کار بر حسین سخت آمده (شکیبایی به قضای تو دارم، ای زنده کننده ی مردگان میان من و این مردم حکم کن که بهترین داوری)

از آسمان تیر می بارد از شمشیر ها خون

شمشیرهایی که خون هفتاد نفر سیرشان نکرده است 

و حال به دنبال پیکر دیگری می گردند

 

خورشید بی رمق در انتهای افق پایین می رود  و جای خود را به سیاهی شب می دهد ...

شرمگین از بالا آمدن در این روز خونین!

شرنگین از نظاره ی این حادثه

روز عاشوراست

کربلا غوغاست

باغ گل لب تشنه و تنهاست

عشق اما همچنان با ماست

 

پ.ن:راستی خدا عزیزترین بنده شو چاک چاک کرد که ما فقط براش گریه کنیم؟

تا حالا یه بار فکر کردیم چرا....

 

 


نوشته شده در دوشنبه 86/11/1ساعت 3:40 عصر توسط مرضیه| نظرات ( ) |