سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

یامن لایموت

هرچقدر فکر کردم هیچ خاطره ای به این وضوحی که بچه ها نقل کردند به ذهنم نرسید...

هر وقت به خانم جعفری فکر می کنم یک نفر با دستکش سفید گچی ...روبروی تخته کلاس...با یه لبخند فیکس و همیشگی برام تصویر می شه...

اینقدر تکرار کردیم که یه جورایی رسم شده ؛ هروقت کسی از بینمون می ره اونقدر شخصیتش رو ماورایی و فرا بشری توصیف می کنیم که خیلی وقتها خودمون هم متعجب می مونیم که این فرشته ی امروز همون کسی هست که تا همین دیروز کنار ما زندگی می کرد و خیلی وقتها هم ازش غافل بودیم؟!

دوست ندارم فیلم بازی کنم برای همین به دوراز همه ی بزرگنمایی ها می گم: مرضیه جعفری دبیر آمار و گسسته و هندسه تحلیلی روزگار دانش آموزیم، برای من فقط آدم بی نهاااااایت صبوری بود...قطعاً خصوصیات مثبت دیگه ای هم داشتن که من نه موقعیت کشفشون رو داشتم نه شیطنتهای روزهای مدرسه بهم این مجال رو می داد که حتی راجع بهشون فکر کنم!

درد مشترکی که خیلی هامون در قبال اطرافیانمون بهش دچاریم...خواه معلم باشه،خواه دوست،خواه پدرو مادر ،خواه...

قدر آن شیشه بدانیم که هست    

                                         نه در آن وقت که افتادم شکست...

 

روحشون قرین آرامش...


نوشته شده در یکشنبه 87/10/15ساعت 12:17 صبح توسط فاطمه| نظرات ( ) |