• وبلاگ : بر و بچز دبيرستان روشنگر
  • يادداشت : چشم نخوريم؛ هيچ اتوبوسي آسيب نديد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نه بابا!‏مگه من گفتم عيب داره!!!!‏گفتم همچين چشممون آب نمي خوره!!!‏ انشا الله كه همينجوره و همه شون ادب شدن! من موندم وقتي تاكسي تو شهر پيدا نميشه (كارت سوختشون را مي فروشند و ...)‏ و اتوبوسها توي پاركينگ ها خاك مي خورن و ... مردم تو ي صفهاي اتوبوس ساعتها معطل ميشن... چطوري واسه اينها اينهمه اتوبوس مي فرستن!!!‏

    جاي هيچكسي خالي نباشه روز عيد فطر با مترو رفتيم و برگشتني چون دختر دو و نيم ساله ام تو بغلم خواب رفته بود، گفتيم با اتوبوس برگرديم كه به ازدحام مترو نخوريم... چشمتون روز بد نبينه يك ساعت ربع توي اتوبوس روشن مونديم.. نه تنها ما بلكه شايد بيست اتوبوس ديگه همه به صف كه چه عرض كنم،‏همين جور همه در كنار هم!!!!‏ منتظر خروج بودن و نميدونم چرا هيچكدوم خارج نميشدن!!‏و چنان آقايان محترم راننده پاهاي مبارك را روي پدال گاز محكم فشار ميدادن كه انگاري مي خوان تا كدام قله پرواز كنن و مردم بينوا (منجمله ما!!!!)‏در مه غليظي از دود نفس ميكشيديم و منتظر خروج بوديم.. هيچ بينوايي هم نه اعتراض كرد و نه اتوبوس داغون كرد و .... بميرم الهي چه مردم مظلومي هستيم!!!‏ حالا ما خانوم بوديم و ته اتوبوس و (حداقل من!!)‏بخاطر همسرم جرات داد و بيداد نداشتم،‏موندم چطور بقيه .. هيچ احدي اعتراض نميكرد!!!!‏ چه روز عيدي!! با سر درد و حالتsickness!!! چه خوش گذشت!! ظهر هم رسيديم منزل!