بر و بچز دبیرستان روشنگر
The verb "know" is used in many idiomatic expressions. Each idiom or expression has a definition and two example sentences to help understanding of these common idiomatic expressions with "know". Once you have studied these expressions, test your knowledge with this quiz testing idioms and expressions with know. be in the know Definition: have inside knowledge about a situation Talk to Tim. He"s in the know. know better Definition: have knowledge about how one should behave You know better than to do that! know-how Definition: understanding of how a task should be done I"d call technical support and ask someone with the know-how. know the tricks of the trade Definition: possess the skills and knowledge to be successful in a particular task Let"s ask Tom. He knows all the tricks of the trade. know one"s ABCs Definition: to understand and be capable of doing the basics I don"t think he should do this. He doesn"t even know his ABCs. know someone or something like a book Definition: completely understand someone or something She knows Jerry like a book. know someone by sight Definition: be able to recognize someone I know Peter by sight. I"ll got to the airport. know something from memory Definition: have something memorized She knows the piece from memory. know something inside out Definition: have completely knowledge of something Susan is the expert. She"s knows this stuff inside out. know the ropes Definition: know how to do something We need to bring somebody in who knows the ropes. know the score Definition: understand the facts about a situation I know the score. Don"t try to fool me. Example: My parents are out. So I have to _________ my baby-brother. Answer: My parents are out. So I have to look after my baby-brother.
Never before was the sky so blue Never before were the trees so green I never saw such fluffy clouds In summer, the sky is far too bright;
بهار آغاز است . او پیامبری بود که کتاب نداشت. معجزه ای هم. اسباب رسالت او تنها خوشه ای گندم بود که خدا به او داده بود. خدا گفته بود: دشمنان اند که معجزه می خواهند،معجزه ای که مبهوتشان کند. دوستان اما تنها با اشاره ای ایمان می آورند. و این خوشه های گندم برای اشاره کافی است. پیامبر، کوی به کوی و شهر به شهررفت و گفت:ای مردم،به این خوشه گندم نگاه کنید. قصه این گندم، قصه شماست که چیده می شود و به آسیاب می رود تا ساییده شود و پس از آن خمیری خواهد شد در دستهای نانوا، و می رود تا داغی تنور را تجربه کند. می رود تا نان شود،مائده مقدس سفره ها. آی مردم، شما نیز همان خوشه های گندمید که در مزرعه خدا بالیده اید. نترسید از این که چیده می شوید. خود را به آسیابان روزگار بسپارید تا در آسیاب دنیا شما را بساید. تا درشتی هایتان به نرمی بدل شود و سختی هایتان به آسانی. خداوند نانوای آدمهاست. خمیرتان را به او بدهید تا در دستهایش ورزیده شوید. خدا بر روحتان چاشنی درد و نمک رنج خواهد زد و شما را در دستان خود خواهد فشرد،طاقت بیاورید تا پرورده شوید. و کیست که نداند خداوند او را در تنور خود خواهد نشاند،این سنت زندگی است. اما زیباتر آن است که با پای خود به تنورش درآیید و بسوزید، نه از سر بیچارگی و اضطرار،که از سر شوق و اختیار. پیامبر گفت: صبوری کنید تا نان شوید، نانی که زیبنده سفره های ملکوت باشد. صبوری کنید تا نان شوید،نانی که به مذاق خدا خوش آید. هزاران سال است که نان در سفره آدمی است تا به یادش آورد قصه خوشه های گندم و آسیاب و تنور را ... قصه نان پختن، نان قسمت کردن، نان شدن را ... (کتاب: پیامبری از کنار خانه ما رد شد- عرفان نظر آهاری) * شرمنده که غیر کپی!!!ندارم... شاید مقصر یه کم اونایی باشن که جای من انشا می نوشتن ! این یه بخش از کتابیه که امروز ورق زدم. دیدم بازم شاید بد نباشه واسه اینجا.*
Are you in the know about the current crisis?
I wish he had acted differently. He certainly knew better!
Do you have the know-how to upgrade our servers?
I think we need to bring in a specialist who knows the tricks of the trade.
Do you know the ABCs of programming?
I think Peter knows the Johnson account like a book. Ask him.
Do you know Mary by sight?
Can you sing "New York, New York" from memory?
Let me do it. I know this inside out.
I"ve never used Linux so I really don"t know the ropes of installation.
Please stop making excuses. I know the score and I know you are to blame.
Use the following verbs (believe, fill, get, look, put, switch, take, throw, turn, try) and the prepositions (away, down, for, in, off, on, out) an form meaningful sentences.
1) Quick!----the bus. It"s ready to leave.
2) I don"t know where my book is. I have to -----it.
3) It"s dark inside. Can you---- the light, please?
4) the form, please----.
5) I need some new clothes. Why don"t you----these jeans?
6) It"s warm inside.---- your coat.
7) This pencil is really old. You can ---it---.
8) It"s so loud here. Can you----the radio a little.
9) The firemen were able to----the fire in Church Street.
10) Does your little brother----ghosts?
You would need to say blue one million times
Expressing the colour through-and-through
In this endless, elvish springtime.
Standing tall against the sky
Their trunks shine a mahogany sheen
In the sunny world of Springtime
Drifting lazy through the sky
I swear I could pull them if I try
Down from the heavens of Springtime.
In Autumn the trees seem dead;
In Winter the clouds bring thunderstorms
But in Spring such things are NEVER said!!
با شروعی نو،
سعی کن ختامش نیز آغازی دیگر باشد ،
که اگر در بهار آغاز شوی ،
هرگز تو را پایانی نخواهد بود .
سال نو مبارک
نویسندگان وبلاگ :
فاطمه (@)[120]
خانم پاکنهاد (@)[17]
زینب (@)[102]
مرضیه (@)[15]
فهیمه (@)[42]
نیره (@)[10]
روشنگری هستیم... البته نه از اونهایی که از کل روشنگری بودن فقط گرش براشون مونده!! یاد گرفتیم که : 1. با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحمان را تباه می کند . 3. از حسود دوری کنیم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز هم از ما بیزار خواهد بود . 4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق نداریم ترجیح دهیم *** اما از دوستی با هر دختر خانمی استقبال می کنیم...امیدواریم که انتقادات دلسوزانتون کمکمون کنه که وبلاگمون یک قدم به جلو برداره:) وایضاً امیدواریم که تصور منفی از روشنگر وروشنگری ها توی ذهن هرکسی که هست با این دوستی کمرنگ یا حتی پاک بشه... پس یاعلی
