بر و بچز دبیرستان روشنگر
سلام اولاً امروز بروبچز حسابی مرام به خرج دادن واومدن!...دست اون 25-26تایی که اومدن درد نکنه! به ماکه خیلی خوش گذشت... عید غدیر پیشاپیش بر همگی مبارک... اونایی که مثل ما در فرجه ی امتحانات به سر می برن بجمبن که ترم اول درجا نزنن!!...اونایی هم که هنوز مشغول کلاس رفتن اند روزگار امروز مارو ببینن وعبرت بگیرن! ماچون این یک ترم رو به علافی گذروندیم الان لازمه یه سری به کتابامون بزنیم واز نویی درش بیاریم.به خاطر همین دیگه کمتر (نگفتم اصلاً...هول نکنید!!)سرمی زنم!سنگر داران حفظ سنگر کنن لطفاً! دیگه وصیت دیگه ای به ذهنم نمی رسه! جون شماو جون وبلاگ!..درش تارعنکبوت نبنده؟!... عیدتون هوارتا مبارک سیدهاش دست به جیب بشن وگرنه دست به جیبشون می کنیم! خبر ________________________________ خبر اس ام اس زد: دوستان نه خیلی قدیمی سلام! حالتون چطوره؟دلم براتون یه ذره شده! غرض از مزاحمت خواستم بگم پنجشنبه ی این هفته قراره ساعت 9همدیگرو در امام زاده صالح ببینیم. اگر می تونیدافتخار بدید تشریف بیارید!! ضمناً به بقیه ی روشنگری ها هم که می تونید خبر بدید،بگید! لازم به ذکر است که خانم شریفی نیز تشریف می آورندبه امید دیدار! اینارو نیره قاضی() نوشته بود! ما اگر خدا بخواد بهشون افخار می دیم! بروبچز هرکی خواست بیاد ندا بده که بین راه قرار بذاریم! فقط شمارو به هرکی که دوست دارید قسم دیر نکنید!!! ناهار هم مهمون من با پول خودتون!!! حالا که برای جشن فارغ التحصیلا غربال کردن نذاشتن همدیگر رو ببینیم خودمون جمع می شیم! پایه هاش کامنت بذارن که آمار بگیریم! با نزدیکشدن به شب یلدا، شنیدن خاطرات هنرمندان از بزرگترین شب سال، همیشه جذابیتهای خاص خودش را داشته و دارد. زرد...قرمز...بنفش...رنگ این مطلب هرچی بود خوشم اومد شما هم بخونید!همین!! پ ن1:خوش به حال رئیس جمهور و هیئت همراه... پ ن2:حجهم مقبول! پ ن3:توی قرعه کشی عمره ی دانشجویی اسم کسی درنیومد؟ توی اتاق رختکن کلوپ گلف ، وقتی همهء آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمهء اسپیکر موبایل رو فشار میده و شروع می کنه به صحبت. بقیهء آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه میشن…
به گزارش تهران امروز همیشه در شنیدن خاطرات، سخن از سالهای دور به میان میآید. 50 سال قبل، 30 سال قبل یا حداقل 20 سال قبل اما در متن زیر علاوه بر سیری در خاطرات 20 تا 50 ساله برخی خاطرات به زمانهای خیلی نزدیک تعلق دارند. وجود این خاطرات یک چیز را یادآوری میکند؛ اینکه این رسم هنوز که هنوز است، در میان مردم برقرار است و هر سال باعث زایش خاطراتی جدید میشود. امسال شب یلدا را با خاطرات دور و نزدیک هنرمندان به شب پرستاره خاطرهها تبدیل کنید.
***
رامبد جوان
شب تولد
زیباترین خاطرهام از شب یلدا آن است که در این شب بهدنیا آمدم.
نیلوفر خوشخلق
زمانی برای محبت کردن
بلندترین شب سال و سرمایش را با گرمای وجود خودمان پر میکردیم. میتوانیم از گذشتگان یاد بگیریم که چگونه در این مراسم به هم محبت کنیم و عشق بورزیم.
بهزاد خداویسی
شب یلدا ،شب شعر
شب یلدا، شب شعر، شب حافظ شب شور
شب یلدا، شب سرد، شب طولانی اما بیدرد
شب یلدا، شب خرمالو، هندونه و خیار سبز
شب یلدا، کوچیکا و بزرگترا زیر یک سقف
شب یلدا، شب فال، فال حافظ، فال حال
شب یلدا، شیشهها بخار دارن کرسیا گرما دارن
شب یلدا، شب آجیل، شب فندق و بستههای دربسته و بادومای تلخ
شب یلدا، شب قصههای مادربزرگ و پدربزرگ
شب یلدا، شب انار دونکرده و گلپر و دلار سبز
شب یلدا، شده حالا تلویزیون و دیویدی و ماهوارهها
شب یلدا، همه از هم سوا شدن
شب یلدا، بهجای بابابزرگ و مادربزرگ
یهور سفره کامل جا شده تلویزیون صفحه تخت
شب یلدا اگه بود، شب یلدای قدیم زیر کرسی
فال حافظ مجمع میوه و خنده و آجیل
یادش بخیر شب یلدا، اگه شد، منو بیدار نکنید.
به یاد همه هنرمندان، شاعران و عزیزانی که شب یلدای گذشته کنار ما بودند اما امسال یادشان در بین ماست.
کامبیز روشنروان
انار ، گلپر و سماور
شب یلدا خانوادگی دور کرسی نشسته بودیم برف هم میبارید. انار دان کرده و گلپر و سماور، آجیل مشکلگشا هم بود و در حین گوش دادن به رادیو تلفن زنگ زد و به ما خبر دادند که خواهرم صاحب پسری شده است. حتی تصمیم گرفتند اسمش را یلدا بگذارند اما پشیمان شدند. این یکی از قشنگترین خاطرات من است که یادم نمیرود.
ابراهیم آبادی
پنجاه سال قبل
شب یلدای سال 1336 بود و قرار بود تئاتری که نویسندگی و کارگردانی کرده بودم به روی صحنه برود. آن روزها میکروفون و امکانات تهیه بروشور نبود و یک نفر روی سن میرفت و موضوع تئاتر را توضیح میداد. یکی از دوستان روی سن رفت و ما دیدیم که هیچ خبری نشد و صدایی هم نمیآید کمی صبر کردیم اما صدای تماشاچیان درآمد و کف زدند. متوجه شدیم که بنده خدا پس از اینکه پرده را کنار زده داخل حفره سوپلوری افتاده است. آن شب به یک شب عجیب برای ما تبدیل شد. چه از نظر خنده تماشاچیان و هم اینکه همکارمان صدمه دیده بود و به بیمارستان انتقالش دادیم.
پوران درخشنده
به اشعار حافظ علاقه مند شدم
شب یلدا همیشه دور هم جمع میشدیم و مادرم فال حافظ میگرفت و برایمان تفسیر میکرد. تقریبا از همان دوران بود که به اشعار حافظ علاقهمند شدم و به حافظ تفأل میزدم و احساس میکردم که جواب درست به من میدهد. هرگز خاطره اشعار شب یلدا و شیرینیهایی که مادرم درست میکرد و اناری که دان کرده بود را فراموش نمیکنم. همیشه برای من شب یلدا یعنی دور هم جمع شدن، با هم زندگی کردن و همدل شدن.
سیدجواد هاشمی
سیمرغ فراموش نشدنی
شب یلدای سال 1371 سرفیلمبرداری سریال سیمرغ بودم. قرار بود به مناسبت شب یلدا کار را تعطیل کنیم تا برف بیاید و صحنههایی از سریال را که باید در برف ضبط میشد کار کنیم. اما روز قبل از شب یلدا به ما خبر دادند که باید به دیزین برویم و صحنههای برف را ضبط کنیم. در دیزین برف سنگینی باریده بود به طوری که پس از رسیدن ما، جاده کاملا بسته شد و هنگام برگشتن در جاده ماندیم. 2 نفر موبایل داشتند که آنتن هم نمیداد و خانوادههایمان هم اطلاع نداشتند. ولی تا صبح با نگرانی در مینیبوس گفتیم و خندیدیم و هندوانه خوردیم. حدود ساعت 6 خوابیدیم تا اینکه ساعت 10 چند تا لودر آمدند و ماشینها را از برف بیرون آوردند، شاید باور نکنید شب بسیار سختی بود و من هرگز آن شب را فراموش نمیکنم.
علیرضا خمسه
خاطره تولد خودم
مادرم مرا در شب یلدا به دنیا آورد. همیشه میگوید یک شب تا صبحی که به اندازه یک سال طول کشید تو به دنیا آمدی و هنوز هم که شب یلدا میشود مادرم میگوید تمام جانم درد میگیرد و این قشنگترین خاطره من است.
الیزابت امینی
همه ایران سرای من است
شب یلدای سال گذشته فرسنگها دور از خانواده در زاهدان سر کار بودم. علیرغم اصرار خانواده نتوانستم برای مراسم شب یلدا به تهران بیایم تا در کنارشان باشم.با 5 خانمی که در زاهدان بودیم برنامهریزی کردیم تا دور هم جمع شویم، اما کار با مشکل مواجه شد و شب یلدای ما به شب مذاکره تبدیل شد.بالاخره پس از جلسه در اتاق یکی از خانمها جمع شدیم و جای خانواده را خالی کردیم. به نظر من خیلی قشنگ است که در هر شرایطی و هر جایی این آیین را اجرا کنیم.
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟
مرد: آره.
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم. اینجا یه کت چرمی خوشگل دیدم که فقط ???? دلاره. اشکالی نداره اگه بخرمش؟
مرد: نه. اگه اونقدر دوستش داری اشکالی نداره.
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید ???? رو دیدم. یکیشون خیلی قشنگ بود. قیمتش ?????? دلار بود.
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی کن ماشین رو با تمام امکانات جانبی بخری.
زن: عالیه. اوه… یه چیز دیگه… اون خونه ای رو که قبلا” میخواستیم بخریم دوباره توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن ?????? دلاره.
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی کن ?????? دلار بیشتر ندی.
زن: خیلی خوبه. بعدا” می بینمت عزیزم. خداحافظ.
مرد: خداحافظ.
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی که با حسرت نگاهش میکردن میندازه و میگه: کسی نمیدونه که این موبایل مال کیه؟!
نتیجهء اخلاقی: هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین!