بر و بچز دبیرستان روشنگر
سلامی به روشنی آفتاب: صدای ساز شکسته ام از درون قلبم بیرون میریزد و با ناله های دل عاشقم که نام تو را میخوانند از سینه ام لبریز میشود دستانم را به گردن آسمان می اندازم و همراه ستارگان به دنبال عشقی جاودانم عشقی با نام تو و تو برای من روحی سرشار از محبت صدایت برایم لالایی شبانه و دستانت سایبانی از عشق ولی حالا تنهای تنها در این کویر بی کسی به دنبال تو میگردم ای برترین عشقم بیا و ساز دلم را مرحمی باش تا تنها ترانه هایش را برای تو بسراید.... راستی نگید چرا کم مینویسما چون فاطمه دستور داده کم بنویسیم!!!!!!!
نوشته شده در دوشنبه 86/5/15ساعت
2:55 عصر توسط | نظرات ( ) |