سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

خدا

با زبانی سوخته بی نفست

با دلی پر آه از تنهایی

با صدایی خاموش از عمق دلم

 

بر بلندای جهان خواهم رفت

 

و صدا خواهم زد

با زبانی خاموش از عمق دلم

تو را ای همه ی هستیم

 

ای هستی من


نوشته شده در چهارشنبه 86/5/17ساعت 6:49 عصر توسط | نظرات ( ) |

سلام به فاطمه خانم گل

اینو مینویسم تا همه بدونن من اینقدر به تو ارادت دارم که حاضرم جلوی همه ازت به خاطر حرفی که زدم معذرت بخوام و این نوشته رو هم برای معذرت خواهی مینویسم

10 تا گل برات فرستادم 9 تا طبیعی 1 مصنوعی و بهت پیغام دادم تا وقتی آخرین گل پژمرده نشده دوستت دارم

بازم ببخشید


نوشته شده در چهارشنبه 86/5/17ساعت 11:14 صبح توسط | نظرات ( ) |

سلام .

تولد...تولد...

امروز تولد خانم نمازیه...

گویااینجا تا ما تبریک نگیم هیشکی به روی خودش نمیاره!

خب،ما(مایعنی منوبعضیا!)که قراره تا چندساعت دیگه خراب بشیم سرشون...ولی؛

به رسم ادب واحترام فرارسیدن چهل و...امین سالگرد تولدشون رو تبریک می گم...(ترسیدم  اگراون 3نقطه رو پرکنم امروز مجبور شم پشت در بشینم!)

 امیدوارم سالهای سال سایه شون بر سرآقای بیات!...حلیا جون وسباجون باشه...

باقی بقایتان...


اینم محض حالگیری مرضیه که التماس می کرد کسی پست جدید نزنه!


نوشته شده در سه شنبه 86/5/16ساعت 1:56 عصر توسط فاطمه| نظرات ( ) |

 جون من آپ نکنین بذارین حداقل امروز باشه!!!!

 1- به حرمت اشک مادر توبه کردم  W W W . S A L I J O O N . I R
 

 2- دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری (¯`·. W W W . S A L I J O O N . I R .·´¯)
 

 3- بوق نزن شاگردم خوابه (¯`·. W W W . S A L I J O O N . I R .·´¯)
 

 4- بی تو هرگز............باتو؟؟؟؟عمر (¯`·. W W W . S A L I J O O N . I R .·´¯)
 

 5- از عشق تو لیلی...........رفتم زیر تریلی(واسه گریسکاری) (¯`·. W W W . S A L I J O O N . I R .·´¯)


 6- اگه می تونی این تابلو رو بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه فاصله رو رعایت کن 
(¯`·. W W W . S A L I J O O N . I R .·´¯)
 

 7- دنبالم نیا اسیرم می شی (¯`·. W W W . S A L I J O O N . I R .·´¯)
 

 8 - گشتم نبود ............نگرد نیست

فاطمه این یکی را راحتی هر چقدر دلت خواست گیر بده!!!!

 


نوشته شده در سه شنبه 86/5/16ساعت 12:27 عصر توسط مرضیه| نظرات ( ) |

داشتم دنبال مطلب می گشتم که چشمم افتاد به کتاب(جاودانه)های جبران خلیل جبران یکی از نویسنده های مورد علاقه من دیدم

بد نیست چند جمله از این کتابو براتون بنویسم:

-«فاخرترین جامه هایت بافته ی دیگریست

مطبوع ترین غذاهایت همان هایی است که بر سر سفره ی دیگران می خوری

آسوده ترین بسترهایت در خانه ی دیگری پهن است

حال به من بگو چگونه می توانی خود را از دیگران جدا کنی؟»

ممکن است با فصل ها نغییر کنیم ولی فصل ها مارا تغییر نخواهند داد.»

من راه خویش را تا هر کجا که سرنوشت و رسالتم اقتضا کند برای حقیقت خواهم پیمود»


نوشته شده در سه شنبه 86/5/16ساعت 12:4 عصر توسط زینب| نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >