سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























بر و بچز دبیرستان روشنگر

خیلی وقت بود هفته ای چندبار در خیابان شهید مفتح رفت وآمد داشتم و هربار که به نام مفتح فکر می کنم علامت سؤالی در ذهنم شکل می گرفت...

از شهید دکتر مفتح همین قدر می دانستم که یک روحانی ست و به دست منافقین به شهادت رسیده است...

وقتی نامش را سرچ کردم حرفهای جدید تری خواندم:

 

نام:محمد مفتح

متولد:28خردادماه سال 1307

صادره از: روستای "کله‌سر" بخش قروه درجزین شهرستان رزن (همدان)

تحصیلاتش تمام شد. به درجه اجتهاد رسیده بود، اما نمی خواست دین را محدود ببیند به حوزه. با چند نفر از دوستانش نشریة «مکتب اسلام» را برپا کردند. در دبیرستان دین و دانش هم درس می داد.

خیلی محبوب شده بود.

در نگاه اکثر مردم، حوزه و دانشگاه، دو چیز کاملا جدا بودند که انگار یکی سنت گرایی می کرد و یکی تجددگرایی. از این طرف، استادان از روحانیان بد می گفتند و از آن طرف، روحانیان از استادان که ای وای اسلام را دارند از بین می برند. اما مفتح به فکر دیگری بود.

 

مبارزات مفتح با همان قلم و زبانش بود: «چطور ایرانی باید تاریخ پرافتخار هجرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را، یعنی تاریخ اسلام، افتخار انسان ها، افتخار ایران، نجات دهندة ایران را کنار بگذارد. یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، ما از روی تو شرمنده ایم . لذا مرجع بزرگوار،  پرچمدار جهان تشیع، حضرت  آیت الله العظمی امام خمینی به ملت ایران هشدار می دهند که به کار بردن این تاریخ ((شاهنشاهی)) حرام است

مدت ها بود که زندگی او، یک خط در میان شده بود. ساواک، مسجد، سخنرانی، جلسه، ساواک، تبعید، ساواک، مسجد، سخنرانی. سه  یار داشت که با آن ها هم عقیده تر بود. دکتر بهشتی، مطهری، خامنه ای.

زندان رفتن هایشان هم با هم بود. شاید پرخاطره ترین کار شهید مفتح، خواندن نماز عیدفطر سال 56 در زمین های قیطریه بود. این را اکثر تهرانی ها یادشان هست.

شهید مفتح، بعد از انقلاب برگشتند به همان حوزه و این بار با تفکر وحدت حوزه و دانشگاه. نه این که هر آخوندی باید دانشجو باشد و نه این که هر دانشجویی باید آخوند هم باشد. این دو، دو رشتة متفاوت بودند، اما باید به هم نزدیک می شدند. باید می فهمیدند که هر دو، کار مقدسی انجام می دهند.

دانشگاه، فن و دانش زندگی را یاد می دهد و حوزه نسل می سازد، آدم می سازد و مسیر استفاده از این دانش را نشان می دهد. باید حوزه تغییر رویه می داد و جدیدتر می شد، و دانشگاه هم باید باتعهد می شد. همان چیزی که خیلی ها نمی خواستند...*

 

هنوز خسته گی سالها مبارزه علیه رژیم طاغوت را از تن نزودوده بود که...

در 27آذرماه 1358در ورودی دانشکده الهیات دانشگاه تهران آماج تیر منافقین قرار گرفت و یکی دیگر از یاران آیت الله (ره) پرکشید...

قاتلش بعدها نامه ای نوشت خطاب به فرزندان دکتر مفتح که حالا پیشوند شهید نامش درتاریخ ایران تا همیشه جاودان کرد...خواندنش خالی از لطف نیست!

 

برای شنیدن خاطره ای از فرزند شهید مفتح اینجا کلیک کنید...

------

*سی دی سبک زندگی درسال 57 (همشهری جوان)

 

پ ن: معرفی کتاب درباره ی زندگینامه ی شهید...

حدیث عاشقی
زندگی و مبارزات آیت‏الله مفتح


نوشته شده در شنبه 87/11/19ساعت 2:9 صبح توسط فاطمه| نظرات ( ) |

یامن لایموت

هرچقدر فکر کردم هیچ خاطره ای به این وضوحی که بچه ها نقل کردند به ذهنم نرسید...

هر وقت به خانم جعفری فکر می کنم یک نفر با دستکش سفید گچی ...روبروی تخته کلاس...با یه لبخند فیکس و همیشگی برام تصویر می شه...

اینقدر تکرار کردیم که یه جورایی رسم شده ؛ هروقت کسی از بینمون می ره اونقدر شخصیتش رو ماورایی و فرا بشری توصیف می کنیم که خیلی وقتها خودمون هم متعجب می مونیم که این فرشته ی امروز همون کسی هست که تا همین دیروز کنار ما زندگی می کرد و خیلی وقتها هم ازش غافل بودیم؟!

دوست ندارم فیلم بازی کنم برای همین به دوراز همه ی بزرگنمایی ها می گم: مرضیه جعفری دبیر آمار و گسسته و هندسه تحلیلی روزگار دانش آموزیم، برای من فقط آدم بی نهاااااایت صبوری بود...قطعاً خصوصیات مثبت دیگه ای هم داشتن که من نه موقعیت کشفشون رو داشتم نه شیطنتهای روزهای مدرسه بهم این مجال رو می داد که حتی راجع بهشون فکر کنم!

درد مشترکی که خیلی هامون در قبال اطرافیانمون بهش دچاریم...خواه معلم باشه،خواه دوست،خواه پدرو مادر ،خواه...

قدر آن شیشه بدانیم که هست    

                                         نه در آن وقت که افتادم شکست...

 

روحشون قرین آرامش...


نوشته شده در یکشنبه 87/10/15ساعت 12:17 صبح توسط فاطمه| نظرات ( ) |

متأسفم که باید بگم...

دیگه برای شادی روح خانم جعفری دعاکنید...

...

...

به حمدی که خوندید دوتا سوره ی توحید هم ضمیمه کنید.

روحشون قرین رحمت...

 

پ ن0:تشییع جنازه فرداست.گفتن که ساعت 7.30 ولی احتمالاً دیرتر می شه.اونایی که می خوان شرکت کنن به من زنگ بزنن تا آدرس بدم ...

پ ن1:زمان ومکان مراسم ختم وهفت متعاقباً اعلام می شه.

پ ن2:فردا شب هم نماز لیله الدفن یادتون نره.مرضیه جعفری-فرزند عباس

پ ن3:مراسم ختم : پنجشنبه ساعت 6-7.30 میدان فاطمی، مسجد نور

پ ن4:مراسمی هم از طرف دبیرستان روشنگر روز یکشنبه برگزار می شه...

خیابان فخرآباد-کوچه ی پانزدهم-پایین تر از کوچه ی گوهرشاد-سالن راهنمایی مدرس

یکشنبه-ساعت 10-11.30


نوشته شده در دوشنبه 87/9/11ساعت 3:30 عصر توسط فاطمه| نظرات ( ) |

سلام.شنیدی؟!خانم جعفری* رفتن تو کما؟براشون دعا کن.

اس ام اسی که امروز از صبح به فور دریافت کردم...

از بیماری شون خبر داشتم(می گفتن کبدشون مشکل پیداکرده)ولی فک نمی کردم اوضاع جسمیشون انقدر ناجور باشه...

نمی دونم از دست ماجز دعا چه کاری برمیاد...

براشون دعاکنید...جدای ازاینکه به حکم معلم بودن خیلی حق گردنمون دارن بعیدهم می دونم کسی برخورد تند یا سردی ازشون دیده باشه...من که از خانم جعفری بیشترین چیزی که یادمه صبرزایدالوصفشونه!

یه حمد تنها جهت شفای عاجل ایشون فراموش نشه!

*خانم جعفری دبیر ریاضی،هندسه تحلیلی،گسسته،آمار،حسابان،کامپیوتر و... (در دوره های مختلف) مدرسه هستند!(جهت اطلاع سایرین!)


نوشته شده در شنبه 87/9/9ساعت 8:50 عصر توسط فاطمه| نظرات ( ) |

             


نوشته شده در پنج شنبه 87/8/30ساعت 1:52 صبح توسط فاطمه| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >